توی این سرمای سوزان ، خیلی خسته تو کلاسم
کودکی هستم یتیمم ، پا برهنه بی لباســـــــــــم
***
سال ها دربه درم من ، روزگار شکسته بالم
نه پدر دارم نه مادر ، دارم از دنیا می نالم
***
چشم من شبِ زمستون ، خوابِ سنگینی نداره
خونمون حلب و سنگه ، بادِ سرد راحت میاره
***
نه پتو رو تن نشسته ، نه بخاری دود کـرده
به خدا تنم می لرزه ، توی خونه خیلی سرده
***
من هم انسانم نگاه کن ، دور نشو از این نداری
کمکم کن تا بجنبم ، از این اشکِ غم نگــــاری
***
کاش یک شب از زمانت ، تو به جای من می شینی
با لباسِ پاره پوره ، دردِ بی کَسَم می بینـــــــی
***
باز کن صندوقِ پولت ، جور کن آینده دیــــــــرم
بی کمک ارزش نداره ، پول داری و من می میرم
***
پاشو وقتِ امتحانت ، که خدا راهش گشوده
گنج داری کمکم کن ، حق من دلت ربوده
***
جاسم ثعلبی (حسّانی) 26/10/1391
:: برچسبها:
کودک یتیم (تقدیم به یتیمان روزگار) ,
:: بازدید از این مطلب : 2298
|
امتیاز مطلب : 10
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3